دوران سركشي

لبت نه گويد و پيداست مي گويد دلت آري

كه اينسان دشمني يعني كه خيلي دوستم داري

 

دلت مي آيد آيا از زباني اين همه شيرين

تو تنها حرف تلخي را هميشه برزبان آري

 

نمي رنجم اگر باور نداري عشق نابم را

كه عاشق از عيار افتاده در اين عصر عياري

 

چه مي پرسي ضمير شعرهايم كيست آن من ؟

مبادا لحظه ايي حتي مرا اينگونه پنداري

 

تو را جون آرزوهايم هميشه دوست خواهم داشت

به شرطي كه مرا در آرزوي خويش نگذاري

 

چه زيبا مي شود دنيا براي من اگر روزي

تو از آني كه هستي اي معما پرده برداري

 

چه فرقي مي كند فرياد يا پ‍‍ژواك جان من

چه من خود را بيازارم چه تو خود را بيازاري

 

صدايي از صداي  عشق خوشتر نيست حافظ گفت

اگرچه بر صدايش زخم ها زد تيغ تاتاري

دانلود كنيد

ميگم كه كاشكي شا بودم شاه تو قصه ها بودم

يك هفته ي تمام مريضي كشيدم. اين سينوزيت لعنتي تازه از ديروز يكمي دست از سرم برداشته. ۲ روز هفته رو سركار نرفتم روزايي هم كه رفتم با چشماي پف آلو و عطسه و سرفه و آبريزش بيني در حد فجيع. چشمام هركدوم قد يه گوجه سبز پف داشت

امروز ميخواستم برم خريد عيد بر و بچ رو شروع كنم كه به سفارش مامان امروزم بيرون نميرم . از فردا پس فردا هرروز يكمي شو ميخرم تا هفته ديگه انشاله تموم ميشه كه شنبه آينده هم گنزالس ببره پست كنه. اينا رو كه نوشتم خيالم راحت بود اينجا ريا نميشه چون كسي اينجا منو نميشناسه و اون دو نفرم كه ميشناسن خودشون از قبل مي دونن

يه لينكي الان ميديدم خونه ي ميلياردرهاي تهران........اوه ماي گاد...................چه قصرهايي خدا.......... كاش منم اونقدر پول داشتم.....اول يه مدرسه دخترونه مي ساختم واسه برو بچ جنوب تا ديگه امثال زينب سادات مجبور نشن بعد از رسيدن به سن راهنمايي ترك تحصيل كنن فقط بخاطر اينكه مدارسشون مختلطه ....... بعد هم يه كتابخونه....عشق هميشگيم يه كتابخونه با كتاباي جور واجور.............. حاالا كه فعلا ندارم همينقدر كه دارم  فعلا پامو اندازه گليمم دراز ميكنم..كتابخونه هم انشاله يه روز جور ميشه

رزالي نميخاي دست تو جيبت كني؟

ابوالحسن خرقانی

 از شیخ پرسیدند که جوانمردی چیست؟ گفت آن سه چیز است اول سخاوت دوم شفقت بر خلق سوم بی نیازی از خلق .و اوج این انسان دوستی شعاری است که گویند در خانقاه شیخ نوشته بود:
هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جانی ارزد البته بر خوان بوالحسن به نانی ارزد

اندر حکایت جا افتادن بارابارا در شعبه ی جدید

چنین است رسم سرای درشت

 

گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

هستم ولی خسته م

آهنگ گل همیشه بهار آریان رو دارم گوش میکنم. یاد اولین دوران دانشجوییم می افتم با این آلبوم آریان

دونه های برف روی گونه هات خونه می کنن دوباره...

فکر کنم سال ۸۲ بود...اون موقع خیال میکردم دانشگاه همه چیز به آدم میده دانشگاه یه آرمان شهره هرکی تو دانشگاهه واسه تعلیم و تعلم که عبادت است ! آمده...همون ترم اول بود که فهمیدم ای داد بیداد دانشگاه اصلا اون جیزی نبود که فکر میکردم...چیزی نمونده بود انصراف بدم بیام بیرون! ولی خوب انصراف ندادم و خوندم و خلاصه تا امروز لنگان خرک خویش به مقصد می برم !

فقط من نبودم همه ی همسن و سالهای من همه چیزو تو دانشگاه می دیدن . یعنی جو حاکم رو جامعه اینطوری بود و هرکی دانشگاه نمی رفت یعنی عقب افتاده بود ..حتی اگه شده یه رشته ی در پیت تو یه جای دور افتاده هم شده میرفتن ثبت نام میکردن که بگن دانشجوی این مملکتیم ...حتی اگه بعد از تموم شدنش برن بشینن کنج خونه بچه داری کنن و استفاده ایی از درس و دانشگاه نبرن...

گنزالس سر کاره. ماه آخر ساله و کارش زیاده. حیوونکی ۳ ماه آخر سال رو بکوب کار میکنه عوضش کل عید رو تعطیله و صفا میکنه. منو بگو که شعبه درجه یک هستم امسال و از درجه یک بودنش فقط چیزی که نسیب م میشه اینه که از ۲ عید باید بریم سر کار.....

البته میگن اینجا تقسیم کار میکنن و میشه یکی دوروزی تو عید رو مرخصی نوشت و نرفت سر کار

سرماخوردم بطرز فجیع...کلی دارو خوردم الان نشستم اینجا هی چایی می خورم که زودتر خوب شم

راستی فردا مرخصی ام . گنزالس اما فردا هم سر کاره ولی ساعت ۱۱ باهم قرار داریم که یه جای خوب همدیگه رو ببینیم. واسه انجام کاری که خدا بهمون انشاله توفیق داده

 

 

بچه ی آدم

آدم وقتی بچه است هیچ خود سانسوری ندارد

به هر امکانی فکر می کند

چون عقل کم دارد و رویا زیاد

و رویا هم که باید و نباید سرش نمی شود

تقبیح  ؟؟

یه جایی خوندم دکتر علی شریعتی نوشته بود:

کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ، آن هم به سه دلیل 

 اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم که از همه تهوع آورتر بود  اینکه در آن سن و سال، زن داشت

چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم .

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

حالا شده حکایت من......

...هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

 

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند.....

روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد

 

چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

 

رئیس محترم که همگی منتظر بودیم حکم ارتقا درجه ش بیاد ، ارتقا كه پيدا نكرد هيچي، با يك درجه سقوط ، به يك شعبه ي درجه پائين منتقل شد. دلتون نسوزه. بقول معروف عاقبت به عقوبت كار خويش گرفتار آمد

بزنين دست قشنگه رو

این ترم هم تموم شد. الان وسط امتحانام. اگر پروژه رو حساب نکنیم ترم دیگه ترم آخرمه

بعد از پروژه اگه خدا بخواد میخوام برم دنبال عشق همیشگیم. زبان خارجه

یا انگلیسیم رو کامل میکنم یا فرانسه رو شروع

دیشب با گنزالس در این مورد صحبت کردم. صد در صد مخالفه

اما من نمی تونم این خواسته ی درونیم رو بی جواب بذارم. حتی اگه شده با آموزش راه دور دانشگاه های مجازی

دلم میخواد زبانم کامل شه بعد برم سراغ ترجمه ی رمان.اونم با هزینه شخصیم. رمانهایی که بهشون علاقمندم. چه اشکالی داره. کارمند بانکی که کار ترجمه هم میکنه.

لحظه شماری میکنم ترم آخرم هم بگذره 

آخر قصمه اما قصه ی آخرم این نیست
آخرین راهی که باید من ازش بگذرم این نیست
آرزوهامو برای خاطراتم دوره کردم
کجای خاطره باید پی آرزو بگردم
خسته م از هرچه رسیدن
اگه پشتش سفری نیست
برکه ی امن و نمیخوام وقتی اوج خطری نیست
می رسم نه واسه موندن من مسافرم همیشه
مثل نوری که میاد و رد میشه از دل شیشه

آخر قصمه اما قصه ی آخرم این نیست
آخرین راهی که باید من ازش بگذرم این نیست!!