یه جایی خوندم دکتر علی شریعتی نوشته بود:

کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ، آن هم به سه دلیل 

 اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم که از همه تهوع آورتر بود  اینکه در آن سن و سال، زن داشت

چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم .

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

حالا شده حکایت من......