عطف به این مطلب

 

جنس نر از اونجا که ميگن جنس غالبه( و اینو تو هر جدول کلمات متقاطع هم میارن، والبته هيچكس نميگه كه از نظر نيروهاي دروني اين زنه كه همواره جنس غالبه) اصلا نیازی نمیبینه به رعایت این نکات!!

 بخصوص تو مملکت جهان سومی همچون ما که روابط انسانی هم هیچگونه توسعه ایی نیافتن.

توی دوره ایی بنام نامزدی شایدمرد  بتونه کمی این نقشو بازی کنه. دوره ايي كه ما تو جامعه مون مي گيم نامزدي و توي اروپا لزوما به ازدواج هم ختم نميشه ...شاید يه مرد آرتیست خوبی باشه تو دوره نامزدی...شايد نقش هايي رو بازي كنه كه تهمينه ميلاني اصلا به ذهنشم نمي رسيد كه تو نامه ش بياره...يعني اينجور موجوداتي هستن مرداي جامعه ي ما.....اما در دوره ی طولانی مدت زندگی در زیر یک سقف، بنا بر مكانيسم عادت...كه بعد از مدتي دو نفر بهم عادت ميكنن و هدفهاي مشترك ديگه ايي پيدا مي كنن...اونوقت آقاي مرد  آنچنان انسان منطقی ایی میشه در این خصوص که از همسرش هم چنین توقعی داره که: ضعیفه تو هم منطقی باش...

اینا رو من دارم میگم گه خودم یکی از ملو ترین و آرام ترین و ملایم ترین مردهای روی زمین شوهرمه...وای برسه به حال بعضی ها!

زن ها به حكم شناختي كه از مرد ها دريافت كردن فهميدن كه داشتن توقعي اين چنين از جماعت مردان، توقعي عبث و بيهوده س و نهايتن مردها  تو همون دوره ي نامزدي بتونن آبرو داري كنن و روشنفکرانه رقتار كنن و بعضي هاشون در همون دوره هم زنان رو نااميد ميكنن

اين جنس مرده. تعريف مرده. ديفالت مرده. اين مرد نيست كه تو زندگي خودش رو با زن هماهنگ مي كنه. اين زنه كه خودش رو مجبور مي كنه با همسرش هماهنگ شه. تا زندگيشو نگه داره. تا مديريت كنه . و اين كاملا غريضي هستش. الان تو ژاپن اين مديرا هستن كه خودشون رو با زيرمجموعه سازگار ميكنن. هيچ ميدونستي؟ اونجا مثل اينجا نيست كه مدير هرسازي زد بقيه برقصن . مدير مياد نياز سنجي ميكنه از سازمان زير مجموعه ش . ببينه بايد چه كنه تا زير مجموعه ش راضي تر و در نتيجه كارآ تر فعاليت كنن.

 و يك زن بطور غريضي اينا رو مي دونه و اينطوري ميشه كه يه زن بخصوص وقتي مادر ميشه روحش تعالي پيدا مي كنه و خودش انرژی های درونی خودش رو تقویت میکنه  اما به گفته ي صاحب نظران يه مرد هميشه يه بچه س . حتي وقتي پير ميشه. تازه روانشناسها  میگن یک مرد در تمام دوره های زندگیش (حتی اگه اشتباه هم بکنه)باید یکی باشه همواره حمایت و تاییدش کنه وگرنه از اینی هم که هست بدتر میشه

در تمام تاریخ زنها توقعشون رو کم کردن چون دیدن مردها درکشون ضعیفه. و این در خلقتشونه و دست خودشون نیست.

لطفا رسيد ندهيد

اگر روزی هوس بنیان گذاری دین و آئینی بزرگ به ذهنتان خطور کرد، حرف بزنيد، تعليم دهيد،زندگي كنيد،خود را مثال و نمونه قرار دهيد اما هيچ چيز ننويسيد!!

هيچ يكي از معلمان و پيشتازان بزرگ ، عيسي،محمد يا بودا با دست خط خود هيچ كلمه ايي ننوشته اند. و بدون شك راز جاودان ماندن نيروي اوليه ،فوران كننده و حياتي پيام آنان در همين معنا نهفته است.

بعدا نسل هاي كوشا و پرتلاش علماي اديان در ضبط و ثبت اين منابع انديشه در آئينه كتوب ها و تفاسير خود،دست هاي باز و آزاد داشته اند.

نجات اصفهان..ژان كريستوف روفن

 

پانوشت: عجب طنزي تو كلامشه لامصب  

همه ی گروگان ها متفق القولند که گروگان گیران بهتر است مردمان ثروتمندی باشند

نجات اصفهان..ژان کریستوف روفن

 

حاشیه انسانیت

برخی از مردمان که در حاشیه انسانیت متولد شده اند هرگز نمی توانند به خود بقبولانند که عضو و جزئی از بشریت اند.

نجات اصفهان....ژان کریستوف روفن

 

پانوشت: حالا هي خودتو بكش...  اهل حاشيه ي انسانيت                          

ای صبا نامه ایی از سوی فلانی به من آر

3 ماه از نامزديم ميگذشت و خوب يادمه فرداش قرار بود عقد كنيم كه خبردار شدم پدرش از رئيس قبليم منو خواستگاري كرده..بساز بفروشن و ميلياردر....ولي رئيسم گفته بود كه  اين خانوم نامزده و  بزودي عقد ميكنه....اون زمان خيلي از رئيسم خواستم بگو كي بوده كه منو واسه پسرش خواستگاري كرده و اون نگفت تا يكسال بعدش كه گفت همون قد بلنده كه ميخواد بياد تو سرشو خم ميكنه...همون فلاني...

گذشت و گذشت...بازم اون فلاني ميومدو بيشتر كارشم با من بود اما مودب تر از اون بود كه بخواد حرفي بزنه و عكس العملي نشون بده و منم كه مثلا روحم هم خبر نداره...و مدتي بعد رئيسم گفت كه اونم مزدوج شده....محل كارم كه عوض شد خوشحال بودم كه ديگه نميبينمش ....

يكي دوماهي بود اينجا بودم كه يه روز ديدمش...ظاهرا اين نزديكي ها دفترمهندسي داره...حالا گاهي مياد و هي دور ميزنه و بالاي سرم جولان ميده...هي ميره هي مياد....اما مودب...سنگين...اصلا آدمي نيست كه بخواد مزاحم شه يا سريش شه و اينا...كلاسش بالاتر از اين حرفاس....فكر كنم حقوق يه ماهم بشه پول آينه بغل ماشينش...با شخصيته اما نمي دونم چرا عذاب وجدان منو رها نميكنه...امروز به يكي از همكارا گفتم كه اين خواستگار قبليم بوده...گفت wow !

گفت اين از زندگي ش راضي نيست كه اينطوري مي ره مياد بالا سرت جولان ميده و ميره و حرفي هم نميزنه

ديگه منم و عذاب وجدان..................

 از همه بدتر گنزالس بفهمه شاکی میشه اساسی...میگه اصلا کارو بیخیال شو بیا بشین تو خونه نمیخام کار کنی خنگ کپک

پي نوشت: پشت سر يكي پيش يه آدم بي شعور حرف زده بودم و اون آدم بي شعور برده بود حرف منو به خود طرف گفته بود

امروز اون طرف اومده ميگه فلاني ازت مي خوام بپرسم آيا من كار مي ريزم سرت؟ تا اينو گفت فهميدم كدوم بي شعوري بهش گفته...گفتم خودت همچين احساسي داري؟ گفت خوب من زياد پاميشم با تلفن حرف مي زنم و اينا ولي وقتي نشستم ديگه كار ميريزم سرت؟

گفتم نه برو تو هرگز كار سر من نميريزي...ولي درس خوبي شد برام

البته اشتباه اصلی از من بود که پشت کسی حرف زدم اما سربلندم که جز حقیقت چیزی نگفتم و از حرفم تونستم دفاع کنم

جو شعبه بد شده

بد که میگم یعنی خیبلی بد...خیلی خیلی بد

همه واسه هم می زنن

همه بد همو میخوان

همه از هم به دیگری حرف می برن و میارن

 

منم که چندتایی سوتی دادم این وسط و میدونم حرفامو بین هم بردن و آوردن...اینو از رفتاراشون فهمیدم

ولی به درک

مومن جز از گناهش نترسد...من گناهی نکردم جز حقیقتم نگفتم البته مومنم که نیستم

امروز یکی اومده میگه دم این عمو حسنم ببینی خوبه

این راحت گول میخوره اینو واسه خودت داشته باش بذار برات نزنه به نفعت بگیره

فقط یه جمله گفتم : هنوز انقدر کوچیک نشدم

 

فکر کنم طرف ته دلش به حماقتم خندید

ولی واقعیت اینه که

هنوز اونقدر کوچیک نشدم

که مجیز این کوتوله های بی قدر و ارزشو بگم

تو شهر کورا آدم یه چشم رئیسه اینه ها....اینم واسه ما شده گاد فادر!!

شینینم بینیم بااا !!!!

من که مومن نیستم اما اعتقاد دارم که مومن جز به خدا امیدوار نباشد و جز از گناهش نترسد

من مومن که نیستم

اما انقدرا عقلم میرسه که فقط خود خود خود خدا

بقیه هم کشک ن

ولی باید یکمم جلو دهن مبارکو بگیرم آتو دست آقایون اراذل و اوباش ندم

ولی اینکه برم تو باند اینا و بشم پاچه خوارشون...خوابشو ببینن

 

امروزم دوتا داداش اومدن از اینور اونا فحش بده از اینور این دوتا گاگول فحش بده

حسابی حال و احوال فک فامیل همو پرسیدن و خٍلاص !

منم یه روز پیر میشم

 

اونوقت چیزای مهم برام بی اهمیت می شن

 و چیزای بی اهمیت برام مهم میشن

...

دوتا پیرمرد باهم دعواشون شد...سر هیچ و پوچ

عجب از جنس مرد...ای خدا چی آفریدی؟ تو سن پیری که هردوشون پاشون لب گوره واسه هم چنگ و دندون

نشون میدن و شاخ و شونه می کشن

عجب از جنس نر...عجب

 

دوتا ابروي هلالي باريك

مشكي

يه دسته موي مشكي رو يه پيشوني صاف و بلند

دو تاچشم شعله ور كه ته نگاهش خسته س

يه نگاه قشنگ اثيري كه توش خيلي حرفاس

هم غصه س هم عشقه هم غروره هم نيازه ...

..

چشمامو سياه ميكنم تا شكل تو بشم...وقتي ميگن شكل جووني هاي توام

قلبم ميخواد از غصه وايسته...

من؟....جووني هاي تو؟؟؟جووني؟...كجا رفت اون جووني؟

كجاس اون نگاه اثيري؟؟

روزگار نامرد چه پيرت كرده....

يعني من مي خوام جووني تو رو زنده كنم با شكل نگاهم كه شبيه اون نگاه توهه؟؟

صد سال نمي تونم...صد سال نمي تونم

آخرين بار كه يكي گفت مامانت جوون بود همين شكلي بود مي خواست قلبم از غصه وايسته...

لعنت به اين روزگار....كجا رفت اون جووني؟

همه چیز بهتر میشه

۵۰ تا مردم ۵۰تا زنم

 

 

۵۰ تا مارگارت تاچرم

 

۵۰ تا بی نظیر بوتو ام

 

 

 

یه لحظه دنیا رو تش می زنم

 

 

آجر جر میدم

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

بهم گفته بودن بری شعبه ی که همه آقا هستن خیلی خوبه...هواتو دارن

اومدم اینجا فهمیدم همش کشکه

خیلی عوضی و زیر آب زن و خاله زنک و بی اخلاق و حسود و بی جنبه و عقب مونده و بی شرفن ...همه شون

نفرت دارم از همه شون...از اون عمو حسنشون گرفته تا بقیه

واسه لای جرز دیوار خوبن

یه روز تو اون شعبه یکی واسه اینکه خودشو بمن ثابت کنه یه جورایی تو حرفاش فوق دیپلمم رو به رخم کشید

خونه ش آباد

انگیزه ایی شد واسه کارشناسی خوندنم

الان این پدرسوخته ها انگیزه ی ارشد خوندنو در من زنده میکنن

که روزی بشم مدیر بالادست آقایون

اونوقته که پوست از سر این مدل آقایون خواهم کند

انگیزه قویی ایی دارم واسه ارشد